ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

ایلیا کاکل زری و داداشی

Happy birthday

  سلام پسرکم قوربونت بشم من .الان  که مینویسم چند روزی از تولد 2 سالگیت گذشته ومن هنوز فرصت کافی واسه نوشتن نداشتم  ..عشق ابدی من خیلی دوستت دارم تولدت مبارک خدارا هزاران بار شکر میگویم که همچین پسر ماهی قسمتمون کرده                                      من بزودی با عکسای تولد ماهم میام و عکس کیک و کادوها اخه من تو جشن تولد اونقدر حواسم پیش مهمونا بود وقت نکردم عکس بگیرم اما عوضش خاله سیما کلی عکس گرفته و میاره میزارمشون ایشالا.. این 2 سالی که تو رو داشتم بهترین سالهای عمرم بوده  ایشالا تا 120 ساله دیگه کنار هم باشیم...
6 آذر 1391

پاییزه ای پاییزه

سلام خوشگل من همیشه میگم بازم تکرار میکنم من عاشق اون چشمهای نازتم خیلی دوستت دارم نمیدونم چرا هر روز احساس میکنم بیشتر از دیروز میخوامت خدایا هزاران بار شکرت بخاطر این موهبت الهی  تقریبا همه کلمه ها رو یاد گرفتی میگم بشمار میگی سه دو وووو یک ....چند روزیکه دلم میخواد از شیر بگیرمت اما نمیشه مثلا هر وقت یادش میوفتی سرتو با چیزای دیگه گرم میکنم  اما امان از دست شبا که هیچی نمیتونه ارومت کنه جز شیر خودم منم دلم واست میسوزه . فقط یه جمله رو  تکرار میکنی میگی صاباح صاباح صاباح یوخ یعنی فردا نمیخورم ....  رادین عشق مامان نفس بابا هم حالشون خوبه سرشون مشغول مهمونداری و عروسیه نگرانشون نباشین   پسر نازم به...
19 آبان 1391

عید غدیر مبارک

  سلام  عید مبارک نمیدونم چرا این روزا اصلا وقت نمیکنم بیام هر وقتم وقت داشته باشم حوصله ندارم و میگم شب میام مینویسم اما شبم همراه ایلیا خوابم میبره و همینطوری زمان میگذره و میام میبینم یه ماهی میشه چیزی ننوشتم ایلیا قند عسلم  کارای جدید یاد گرفته  مثلا قشنگ حرف میزنه وجمله میگه و همچنین مهد کودک میبرمش فقط 2 ساعت اخه نتونستم نبرمش 2 روز موند خونه همش حوصلش سر میرفت شلوارشو میاورد و میگفت بپوشون بریم ..به تولدش چیزی نمونده من هنوز تصمیم نگرفتم جشن بگیرم یا نه اخه 1 اذر محرم اگه بخوامم قبل محرم بگیرم عروسی دختر داییمه خیلی دوست دارم یه جشن کوچولو واسش بگیرم فعلا ایلیا از حموم در اومده منتظره برم خشکش کنم پس فعلا ر...
13 آبان 1391

چشم ابی من

سلام پسرکم قوربون اون چشمای خوشگلت بشم من  اقا پسره من واسه خودش اقایی شده میره مهد کودک امروز صبح خودش لباس هاشو اوورده میگه مامان گیدی یعنی بپوشون بریم قوربونت بشم که هر جا میری همه عاشقت میشن مربیت که خیلی دوستت داره همش میگه ایلیا خیلی مهربونه و انرژی مثبته فقط  یه چیزی عزیز دلم مجبورم تا اخر ماه  ببرمت اخه هوا سرد بشه رفتنمون سخت میشه و البته یه چیز دیگه هم هست اخه مامان هرروز نمیوتم ببرم بیارمت اخه من یه خورده تنبلم .سعی میکنم واست بهترین چیزا رو بخرم و تا جاییکه بشه چیزای  تک واست انتخاب میکنم که مثل خودت تک باشه واست یه بلوز ابی همرنگ چشمات گرفتم با کت جین که دایی خریده که وقتی میپوشی دل  از دید...
14 مهر 1391

از پوشک گرفتن بچه

  ایا کودکم آماده برای از پوشک گرفتن (استفاده از توالت) هست؟   راستش من اصلا تجربه ای در این مورد ندارم ولی این مطلب را از سایت بی بی سنتر ترجمه کردم که امیدوارم برای مامانهای عزیز مفید باشد. برای ترجمه من جمله به جمله ترجمه نمیکنم. متن رو میخونم و بعد خلاصه مطلب را مینویسم. البته چک لیست را کامل مینویسم. لینک مطلب را هم میگذارم برای اطلاعات بیشتر اگر لازم دانستید مراجعه کنید. "شاید اولین باری که کودکتان را پوشک کردید همین دیروز به نظر برسد و الان مانده اید که آیا وقت مناسبی برای از پوشک گرفتنش هست یه نه؟! در واقع هیچ سن مخصوص و سحرآمیزی که در آن زمان بچه ها آماده یادگیری چگونگی استفاده از توالت باشند وجود ...
12 مهر 1391

یک ساله و ده ماهه و دو روزه که دوست دارم

امروز درست  ساله و ماهه و روزه که تو رو دارم این اهنگ رو خیلی دوست دارم البته من اینجوریشو بیشتر دوست دارم خدارو هزار بار شکر که فرشته ی نازی مثل تو رو نصیبم کرده  گل پسرم منی تاج سرم منی  عمو رنجیر باف  بلیییییییییییی زنجیر منو بافتی  بلیییییییییییییییی پشت کوه انداختی       بلییییییییی        بابا اومده       چی چی اوری    نخود و کشمش   واه واه واه اینو با قصه حسنی قاطی کرده میگه واه واه واه  یه توپ دارم قیقی سرخ و سفید و ابوووووووو     میزنم زمین هوااااااییییییییییییی  ...
4 مهر 1391

دوستت دارم خیلی زیاد

سلام عسلکم قوربون اون چشمهای خوشگلت بشم که وقتی نگام میکنی دلم میلرزه واسه بوسیدنت نمیدونم چرا این روزا علاقه م بهت هزار برابر شده یا اینکه از اول اینهمه دوستت داشتم همش میخوام بغلت کنم و ببوسمت تو هم لباتو غنچه کنی یه چیزی از خودت بگی . خیلی ببخشید که دیر دیر میام  اخه اصلا وقت ندارم این هفته ای که گذشت از تهران مهمون داشتیم خیلی بهمون خوش گذشت حیف که خاله فرشته اینا زودی رفتن تازه بهشون عادت کرده بودیم  از کارای عشقم که بگم چند روز پیش با بابا رفتیم باغ برای شستن فرش هر سه تا دست بکار شدیم تو که شیلنگ اب رو به ما نمیدادی همه جاتم خیس اب شده بود عینه یه جوجه ناز خیس خورده بعد باد شدیدی اومد من با تو رفتیم داخل خونه یه چایی گذاشت...
6 شهريور 1391

روز زمین لرزه غم

قسمتی از تنم وطنم امروز لرزید قسمتی از دلم ایرانم امروز مرد اذرم به خون نشست اذرم به خون تپید سلام دیروز حدودای 4.30 زلزله ی مهیبی اومد من  تازه نشسته بودم پشت کامپیوتر داشتم عکسهای ایلیا رو میریختم تو کامپیوترم ایلیا خان هم خواب بود یه دفعه احساس کردم خونه داره تکون میخوره وای چه صدای وحشتناکی داشت بلند میگفتم یا امام زمان خیلی هم طول کشید تموم نمیشد ایلیا رو بغل کرده بودم هاج و واج نمیدونستم چیکار کنم دستام اونقدر میلرزید نمیتونستم کلید در رو پیدا کنم مانتو بپوشم روسری سر کنم ایلیا هم از همه چی بیخبر تو بغلم با کنجکاوی نگا میکرد همون لحظه بابی سر رسید و رفتیم بیرون همش تو دلم خدا خدا میکردم هیچکی اسیب ندیده باشه اخه ادم تا ت...
22 مرداد 1391

من دیگه بزرگ شدم

سلام الان که دارم مینویسم ایلیا تو خوابه نازه منم یه چرت خوابیدم بعدش خوابم نیومد گفتم بهتره بیام از عروسکم بنویسم که بعدا ببینه تو 20 ماهگیش چه ووروجکی بوده   قوربونت بشم من  اول از همه بگم خیلی بهم وابسته شدی هر جا بریم زیر چشمی منو میپای که  جایی نرم  تا جیش میکنی میدوی میای بغل من و میگی جیش البته صبحها میبرمت حموم و خودت جیش میکنی. خوشگل من پارچ اب رو میدم دستت میری به گلدونمون اب میدی میگم تلوزیون رو خاموش کن کولر رو  در رو باز کن الو رو بیار جارو بکش همه رو انجام میدی موقعیکه یه بچه ی دیگه میبینی اولش ماچش میکنی بعداز یکی دو ساعت بغل کردنات تبدیل  میشه به محکم گرفتن بچه و کشیدن موهاش صبح که از خواب پا...
9 مرداد 1391