من دیگه بزرگ شدم
سلام الان که دارم مینویسم ایلیا تو خوابه نازه منم یه چرت خوابیدم بعدش خوابم نیومد گفتم بهتره بیام از عروسکم بنویسم که بعدا ببینه تو 20 ماهگیش چه ووروجکی بوده
قوربونت بشم من اول از همه بگم خیلی بهم وابسته شدی هر جا بریم زیر چشمی منو میپای که جایی نرم تا جیش میکنی میدوی میای بغل من و میگی جیش البته صبحها میبرمت حموم و خودت جیش میکنی. خوشگل من پارچ اب رو میدم دستت میری به گلدونمون اب میدی میگم تلوزیون رو خاموش کن کولر رو در رو باز کن الو رو بیار جارو بکش همه رو انجام میدی موقعیکه یه بچه ی دیگه میبینی اولش ماچش میکنی بعداز یکی دو ساعت بغل کردنات تبدیل میشه به محکم گرفتن بچه و کشیدن موهاش صبح که از خواب پا میشی اول از همه میگی بابا گتی یعنی بابا رفت صد بار میگی الیییییی گل یعنی النا بیا عاشق النا ییییی اونم عین مامان کوچیکته هر جا بریم مواظبته و هواتو داره دایی اغلیر دایی گتی دایی بسی الیر یعنی دایی گریه میکنه و میره بستنی میخره حالللللللللللا یعنی خاله انان(حنان) و عمه به عمو هم عمه میگی کلا بچه مهربونی هستی و دلت هم خیلی بزرگه اخه موقعیکه یه چیزی میخوری به همه تعارف میکنی و اصلا بچه حسودی نیستی مگر اینکه دیگه چی بشه حسودی کنی چند روز پیش رفته بودیم باغ بابا کدخدا همش بغلش میکردی و میبوسیدش چشمهای بابا هم از خوشحالی برق میزد منم به وجودت میبالیدم که با یه قلب کوچیک مهربون میتونستی دل این پیرمرد بزرگوار رو که خیلی واسمون عزیزه شاد کنی خب دیگه بیدار شدی و داری دنبال من میگردی صدام که میکنی دلم واسه بوسیدن اون لبهای کوچولوت پر میکشه رفتم بای