ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

ایلیا کاکل زری و داداشی

بدون عنوان

سلام من اومدم هر چی فکر کردم عنوان مطلب چی باشه فکرم جایی نرسید ببخشید که دیر دیر میام اخه از موقعیکه  سفره نذری بر پا شد تا به امروز من کامپیوترمو باز نکرده بودم وهمین طوری تو کیفش مونده بود قوربون ایلیای نازم بشم که روز بروز شیریینتر و باهوش تر میشه یواش یواش جمله میگه بابا گتی یعنی بابارفت جملات دو کلمه ای و خیلی زود همه چی رو یاد میگیره و جونم براتون بگه سفره ابوالفضل با خوشی خوبی ادا شد خدا رو شکر ایشالا که قبول حضرت حق بوده باشه من عکسی از سفره نگرفتم اخه از شما چه پنهون موقعیکه برای خرید وسایل رفته بودم همش تو این فکر بودم که همه چی عالی باشه و لایق حضرت ابوالفضل تا وقتیکه اقای فروشنده من رو به خودم اورد و گفت خانم اینهمه تجملات...
29 تير 1391

بدون عنوان

سلام من اومدم هر چی فکر کردم عنوان مطلب چی باشه فکرم جایی نرسید ببخشید که دیر دیر میام اخه از موقعیکه  سفره نذری بر پا شد تا به امروز من کامپیوترمو باز نکرده بودم وهمین طوری تو کیفش مونده بود قوربون ایلیای نازم بشم که روز بروز شیریینتر و باهوش تر میشه یواش یواش جمله میگه بابا گتی یعنی بابارفت جملات دو کلمه ای و خیلی زود همه چی رو یاد میگیره و جونم براتون بگه سفره ابوالفضل با خوشی خوبی ادا شد خدا رو شکر ایشالا که قبول حضرت حق بوده باشه من عکسی از سفره نگرفتم اخه از شما چه پنهون موقعیکه برای خرید وسایل رفته بودم همش تو این فکر بودم که همه چی عالی باشه و لایق حضرت ابوالفضل تا وقتیکه اقای فروشنده من رو به خودم اورد و گفت خانم اینهمه تجملات...
29 تير 1391

فرشته ناز کوچولو

سلام  اگه خدا بخواد 5 شنبه نذری داریم سفره ابوالفضل خدا قبول کنه خیلی استرس دارم هنوز هیچ کاری نکردم  کار خاصیم ندارم اخه غذا قراره  از بیرون بیاد زرد شله رو زندایی مژگان درست میکنه دلمه رو مامانم و پاک کردن سبزی هم بر عهده مادر شوهرمه سیماهم قراره نون سنگک بخره منم سفره رو میچینم و خونه رو تمیز میکنم همین ..خلاصه تا 5 شنبه من سکته نکنم خوبه ...و اما اینم عکس ملکه عذاب من که دیروز و دیشب خیلی اذیتم کرد طوریکه امروز عروسی دعوتم ولی از ترس ایلیا جرات نمیکنم برم در ضمن ایلیا موهاش خیلی نامرتب شده همه میگن کچلش کنیم تا ضخیمتر دربیاد اما من رضایت نمیدم موندم چیکار کنم    سه چرخه ایی که بابایی (بابای من ) خریده د...
13 تير 1391

تو نباشی نفسم میگیره

سلام  مهربونم عشقم عزیز دلم هر وقت ازت دورم تازه میفهمم چقدر بهت وابسته شدم همه چیزم بوی تو رو داره تک تک سلولهام تو رومیخوان                             دیروز واسه 2  ساعت گذاشتمت پیش مامان جون اومدم خونه تا یه نفسی تازه کنم و یک کمی پیانو کار کنم اخه از وقتی که تو وارد زندگیم شدی باهم پای پیانو میشینیم و باهم بلند میشیم تازه اگه شانس بیارم وتو نت هارو پاره نکنی.. نیم ساعتی از اومدنم نگذشته بود ناخوداگاه دیدم خونه مامانم رو گرفتم مامانم تعجب کرد وگفت دختر هنوز نیم ساعت نشده اووردیش موندم چی بگم گفتم ترسیدم اذیت کنه خلاصه اون روزایی که حتی نیم ساعتم...
8 تير 1391

مختلف

اقا ایلیای ناز در باغ زیبای ابا مادر بزرگ بابک                                                                          عکسها توسط عمو شاهین گرفته شده اخه مامانی خیلی تنبل شده واسه عکاسی  سلام  عشق  من مهمونیها و عروسیها بلاخره ب...
4 تير 1391

ایلیا گوگولی خان

   سلام  ما اومدیم پس از یه غیبت طولانی  اخه من این روزا اصلا وقت نمیکنم به وبلاگ گل پسرمون بیام  تقریبا یه هفته دیگه 2 تا عروسی دعوتیم و من کارم شده بیرون رفتن واسه تهیه لباس .ایلیای من خیلی پسر نازی شده هر وقت صداش میکنم میگه بلی  قوربونش بشم من  فعلا نمیزاره بنویسم رفتم بعدا میام بوسسسسسسس   ...
19 خرداد 1391

قوربونت بشم من

سلام  قوربونت بشم نازدونه من که رفته رفته شیرینتر میشی این روزا همش سعی میکنی لغات جدید یاد بگیری و هر چی منو بابات میگیم تکرار کنی دنبالم که میای میگی گلدی( اومدم) وقتی میری میگی گتی و وقتی میپری میگی اتاندی  به به کوتولدو (به به تمام شد)  شبها هم بزنم به تخته خیلی خوب میخوابی فقط یه بار واسه شیر پا میشی الان داری همش ناز میکنی اخه وقت خوابته نمیزاری ببینم چی مینویسم اومدم بخوابونمت وورجک من ... اهان تا یادم نرفته فردا امپول 18 ماهگیتو میزنن من از الان استرس دارم وای خدا کنه دردت نیاد عروسکم  ...
8 خرداد 1391

خواب ....یه ذره خواب

سلام قند عسلم  ووروجکم این روزا همش بالای مبلی یا میز یا هر چیزی که بلند وای که من دلم هزار بار میره که مبادا  بیافتی و طوریت بشه سعی میکنم هر جا میریم اول صدقه بدم تا اتفاقی واست نیافته ایه الکرسی میخونم  خلاصه دلم خیلی پیر شده از دستت بابات اولش میگفت خیلی شیطون نیستی اما بعداز اینکه یکی دو ساعت باهات تنها موند خودش اعتراف میکرد خیلی شیطون شدی خیلی ....    کابینتو باز میکنم تا ظرف بردارم ایلیا از کابینت نگام میکنه بچه اونجا رفتی چیکار میرم بالکن اشغال بریزم ایلیا ته مانده شیرینی رو پیدا کرده میخواد بخوره در کمد لباسم که باز میشه نصف لباسها به صورت پخش و پلا رو زمینه  میخوام جایی زنگ بزنم وا ت...
1 خرداد 1391