روز زمین لرزه غم
قسمتی از تنم
وطنم امروز لرزید
قسمتی از دلم ایرانم امروز مرد
اذرم به خون نشست
اذرم به خون تپید
سلام دیروز حدودای 4.30 زلزله ی مهیبی اومد من تازه نشسته بودم پشت کامپیوتر داشتم عکسهای ایلیا رو میریختم تو کامپیوترم ایلیا خان هم خواب بود یه دفعه احساس کردم خونه داره تکون میخوره وای چه صدای وحشتناکی داشت بلند میگفتم یا امام زمان خیلی هم طول کشید تموم نمیشد ایلیا رو بغل کرده بودم هاج و واج نمیدونستم چیکار کنم دستام اونقدر میلرزید نمیتونستم کلید در رو پیدا کنم مانتو بپوشم روسری سر کنم ایلیا هم از همه چی بیخبر تو بغلم با کنجکاوی نگا میکرد همون لحظه بابی سر رسید و رفتیم بیرون همش تو دلم خدا خدا میکردم هیچکی اسیب ندیده باشه اخه ادم تا تو اون شرایط قرار نگرفته نمیدونه چه موقعیت وحشتناکیه تو ذهنم تجسم میکردم اگه کسی بمونه زیر اوار چه عذابی میکشه تا اینکه فهمیدیم زلزله نزدیکای اهر اتفاق افتاده و متاسفانه خیلی از همو طنامون فوت شدند اونقدر ناراحت شدم همش تو تلوزیون منتظر یه عکس یه ارتباط مستقیم پای تلوزیون نشستیم اما دریغا انگار نه انگار بحران سوریه واجبتره منم چندتا عکس از اینترنت پیدا کردم تو ادامه مطلب میزارم خواستین برین ببینین و سر سفره های افطارواسه دل شکسته مادرا و اشکهای یتیمها ی بیگناه دعا کنید
این عکس داغونم کرده خدایا به چه گناهی این طفل معصومان کشته شدند.... خدایا به مادر این بچه ها صبر عنایت کن