ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

ایلیا کاکل زری و داداشی

شازده کوچولو

سلام عزیز دلم این چندمین پستیه که میخوام بزارم اما نمیتونم اخه هربار که ازت مینویسم وعکساتو میزارم تا بخوام ارسالش کنم ده بار از جام بلند میشم و میام کنارت یاهم شما میای و کامپیوتررو میبندی و همه نوشته هام پاک میشه الانم مثل یه فرشته ناز لالا کردی و من فرصت کردم بیام پای نت بیرون بارون اندکی میباره چیزی که همه مردم انتظارشو میکشیدن خداکنه همینطور بباره تا زمین تشنه سیراب بشه و درختا جون بگیرن  چند روز قبل بردمت ارایشگاه مبارکت باشه گلم  اینم موتور یه اقای مهربون بود که اجازه داد سوارش شی و عکس بگیری      ...
15 ارديبهشت 1392

شیرین زبون من

سلام  یه سلام گرم به ایلیای مهربون مامان که با نگاهای دوست داشتنیش زندگیمونو گرم کرده عزیز دل مامان بهترین روزای عمرم کنار تو و شوهرمهربونمه که به تندی داره سپری میشه. اندر احوالات این ماهی که نبودیم رو واست مینویسم و بازم عذر به خاطر تنبلی اما فکر کنم عذرم موجه اخه .... این روزا خیلی شیرین زبونی میکنی همش دلت میخواد باهم بازی کنیم یا بریم بیرون و تو نخوای برگردی خونه  منم که عاشق هوای بهاریم سعی میکنم بهترین استفاده رو از این روزاببریم عید که مثل هرسال با دید وبازدید و دیدن فامیلهای عزیزمون گذشت البته امسال فامیلهای مامان جون اینجا نبودن واسه همین دید وابازدید خیلی زود تموم شد 13 بدرهم که در باغ بابایی بودیم من وتو حسابی پیاده ر...
7 ارديبهشت 1392

بوی عید

سلام پسر مهربونم تا عید چیزی نمونده من و تو تقریبا هر روز باهم میریم بیرون واسه خرید و اماده شدن برای سال نو برای همین اصلا وقت نمیکنم بیام بنویسم امروز تو خونمون گلهامون رو سر وسامان دادیم البته قبلش با هم تو با (سه چرخه)  رفته بودیم کنار رود خانه نزدیک خونمون و تو کلی ذوق کردی این روزا هوا حسابی گرم شده انگار نه انگار هفته گذشته برف میاومد خلاصه طبیعت هم خودشو نشون میده یه سال دیگه داره تموم میشه و زمین داره جونی تازه میگیره درختها شکوفه کرده باد خنک و گرمی میوزه خونه ما تاعصر واسه عید اماده میشه تمیز ومرتب اماتا موقعیکه وقت خواب میشه ادم باورش نمیشه خونه تکونی کرده باشی اخه یه وروجک شیطون داره یه کارایی میکنه مثل اثر انگشت روی میزا...
26 اسفند 1391

شیرینتر از عسل

سلام امروز قراره ببریمت ارایشگاه گفتم ازت چندتا عکس بگیرم تا بعد از مرتب کردن موهات ببینم چقدر فرق کردی گل پسرم هر روز بیشتر از پیش دوستت دارم  انار خوردم ... ایلیا خان زورکی میخنده         ...
16 بهمن 1391

پسر عزیزم

سلام وبازم شرمنده گی بخاطر تاخیرم ناز پسرم "   عزیزکم تو این مدتی که  تو وبلاگت ننوشتم اونقدر بزرگتر وباهوشتر شدی و تغییر کردی که نمیدونم از کجا شروع کنم تقریبا از تولدت قشنگ جمله میگی و اونقدر کلمات جدید به دایره لغاتت اضافه کردی که منو بابات تعجب میکنیم یعنی تو این 2 سال هر چی پیشت حرف زدیم ضبط کردی و الان مثل بلبل حرف میزنی 2 هفته بعداز تولدت از شیر گرفتمت به راحتی اخه چند بار خواسته بودم اینکارو بکنم اما بعدا منصرف شده بودم ودلم نیومده بود اما یکدفعه مصمم شدم و موفق شدم توهم خیلی اذیت نکردی مرسی عسلم  اذر ماه رو کامل مهد میرفتی و خیلی چیزا یاد گرفتی و خیلی به مربیت عادت کرده بودی خانم اردیبهشت که بهش میگی للا یع...
11 بهمن 1391

اقا ایلیا

سلام ما برگشتیم اخه من از همه مامانای مهربون شرمنده ام که منتظر عکسای ایلیا هستن بخدا اصلا وقت نمیکنم الانم ساعت 12 شبه که مینویسم اقا ایلیا بیداره پا به پای من گل پسرم دیگه قشنگ حرف میزنه شعر میخونه ولی بعدا مینویسم اخه میخوام تند تند عکس بزارم برم ایلیا خوابش میاد بدون منم نمیره بخوابه پس با اجازه بفرمایین ادامه مطلب  اهان عکسای تولدم امادست اما یه فرصت مناسب کم دارم قوربون شما رفتم   مجل نشستن اقا ایلیا  گل پسر از مهداومده      ایلیا و بابایی  ...
10 دی 1391

Happy birthday

  سلام پسرکم قوربونت بشم من .الان  که مینویسم چند روزی از تولد 2 سالگیت گذشته ومن هنوز فرصت کافی واسه نوشتن نداشتم  ..عشق ابدی من خیلی دوستت دارم تولدت مبارک خدارا هزاران بار شکر میگویم که همچین پسر ماهی قسمتمون کرده                                      من بزودی با عکسای تولد ماهم میام و عکس کیک و کادوها اخه من تو جشن تولد اونقدر حواسم پیش مهمونا بود وقت نکردم عکس بگیرم اما عوضش خاله سیما کلی عکس گرفته و میاره میزارمشون ایشالا.. این 2 سالی که تو رو داشتم بهترین سالهای عمرم بوده  ایشالا تا 120 ساله دیگه کنار هم باشیم...
6 آذر 1391