شیرین زبون من

سلام  یه سلام گرم به ایلیای مهربون مامان که با نگاهای دوست داشتنیش زندگیمونو گرم کرده عزیز دل مامان بهترین روزای عمرم کنار تو و شوهرمهربونمه که به تندی داره سپری میشه. اندر احوالات این ماهی که نبودیم رو واست مینویسم و بازم عذر به خاطر تنبلی اما فکر کنم عذرم موجه اخه ....

این روزا خیلی شیرین زبونی میکنی همش دلت میخواد باهم بازی کنیم یا بریم بیرون و تو نخوای برگردی خونه  منم که عاشق هوای بهاریم سعی میکنم بهترین استفاده رو از این روزاببریم عید که مثل هرسال با دید وبازدید و دیدن فامیلهای عزیزمون گذشت البته امسال فامیلهای مامان جون اینجا نبودن واسه همین دید وابازدید خیلی زود تموم شد 13 بدرهم که در باغ بابایی بودیم من وتو حسابی پیاده روی کردیم و کلی با بچه هابازی کردی و عصر هم بغل من تو تاب بازی خوابت برد قوربونت برم من .واسه روزای تعطیل معمولا برنامه خارج شهر داریم یا باغ پدرم یا شهرستانهای اطراف مثلا دیروز 3تایی رفته بودیم پیرانشهر کلی خوش گذشت بهت شربت دادم تا حالت خراب نشه اخه درست مثل مامان تو راه دور حالت بد میشه (ماشین گرفتگی )  نمیدونم چرا واسم فصل بهار  اینقدر زود میگذره 

چند روزه مامان جون اینا و عزیزاینا رفتن کیش ایشالا بهشون خوش بگذره و زود بیان دلمون تنگ شده 

ایلیا در بازار پیرانشهر بازم تفنگ خریده 

یه خواب راحت بعد دیدوبازدید عید

باغ عموی من 

لاک زدن ایلیا نصفشم رو موکت ریخته

ایلیا و سلنا

ایلیا در پارک الغدیر