خواب ....یه ذره خواب
سلام قند عسلم
ووروجکم این روزا همش بالای مبلی یا میز یا هر چیزی که بلند وای که من دلم هزار بار میره که مبادا
بیافتی و طوریت بشه سعی میکنم هر جا میریم اول صدقه بدم تا اتفاقی واست نیافته ایه الکرسی میخونم
خلاصه دلم خیلی پیر شده از دستت بابات اولش میگفت خیلی شیطون نیستی اما بعداز اینکه یکی
دو ساعت باهات تنها موند خودش اعتراف میکرد خیلی شیطون شدی خیلی ....
کابینتو باز میکنم تا ظرف بردارم ایلیا از کابینت نگام میکنه بچه اونجا رفتی چیکار میرم بالکن اشغال بریزم ایلیا
ته مانده شیرینی رو پیدا کرده میخواد بخوره در کمد لباسم که باز میشه نصف لباسها به صورت پخش و پلا رو زمینه
میخوام جایی زنگ بزنم وا تلفن چرا بوق نمیزنه اقا ایلیا سیمشو کشیده جارو شارژی هیچوقت شارژ نداره
سبد رخت چرکها جاش بالای خونه تو هال پذیراییه
همین الان یکی از کشوهای اشپز خونه داره تخلیه میشه ....
حالا نوبت خوابته که با من میخوابی و با من بیدار میشی چند روز پیش مهمون داشتم حسابی هم
خسته بودم شب 10.30 به صورت معجزه اوری خوابیدی منم خوشحال شاد اماده خوابیدن شدم 11
بیدار شدی نگو یه چرت کوتاه زدی و خستگیت در اومد باورت میشه تا ساعت 2 شب یا رو پام بودی یا با
گریه بلند بغل بابات (شب بغیر من بغل هیچکی نمیری) یا هم شیر خوردی وای این روزا هم که 12.30
میخوابی و شب 6 بار پا میشی سرم از یاد اوری شب درد میکنه شبها واسم کابوسه مردها رو دوران
سربازی زجر میدن 4 صبح بیدار میکنن مال منم یه جور خدمت سربازیه بیهوده نیست میگن بهشت زیر
پای مادران هست