ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

ایلیا کاکل زری و داداشی

تو نباشی نفسم میگیره

1391/4/8 17:36
نویسنده : مامان ایلیا
1,313 بازدید
اشتراک گذاری

سلام 

مهربونم عشقم عزیز دلم هر وقت ازت دورم تازه میفهمم چقدر بهت وابسته شدم همه چیزم بوی تو رو داره تک تک سلولهام تو رومیخوان 

                          

دیروز واسه 2  ساعت گذاشتمت پیش مامان جون اومدم خونه تا یه نفسی تازه کنم و یک کمی پیانو کار کنم اخه از وقتی که تو وارد زندگیم شدی باهم پای پیانو میشینیم و باهم بلند میشیم تازه اگه شانس بیارم وتو نت هارو پاره نکنی.. نیم ساعتی از اومدنم نگذشته بود ناخوداگاه دیدم خونه مامانم رو گرفتم مامانم تعجب کرد وگفت دختر هنوز نیم ساعت نشده اووردیش موندم چی بگم گفتم ترسیدم اذیت کنه

خلاصه اون روزایی که حتی نیم ساعتم نبینمت دق میکنم نیستی دارم دق میکنم نیستی دارم میپوسم اینو تو دلم میخونم ولی عوضشو در میارم بگو چطور اونقدر میبوست هزار تا نه بیشتر بابات گاها با تعجب نگام میکنه میگه  زن روانی شدی بسته دیگه چقدر میبوسیش کشتیش بیچاررو نمیدونم شما هم اینطورین الان بوی بدنش رو تو وجودم حس میکنم  با اینکه خوابه قوربونش بشم من دیگه واسم مهم نیست چقدر  میخوابم بدنم عادت کرده ولی بزنم به تخته خوابش خیلی بهتر شده ظهر ها 2 ساعت میخوابه شبها 12 تا 9 صبح امروز ظهر بغل من خوابیده بود اخه باروون میامدو  صدای رعد وحشتناکی میومد با اینکه ایلیا از هیچ چیز نمیترسه. ظهر ها گاها نمیخوابه هزار جور ادا اطوار در میارم میبینم بازم میخنده و حرصم میگیره میگم مامان میره ها و وقتی زیاد عصبانیم میکنه میرم بالکن قایم میشم میبینم با گریه دنبالم میکنه خیلی دلم واسش میسوزه یه ذره هم از لباس شویی میترسه اونم موقعیکه داره کار میکنه وگرنه از شب تا صبح یه تفنگ دستشه و هر وقت حوصلش سر میره میاره میکوبه به من ومیگه تخ تخ منم میمیرم واسش  اونم بلند میخنده قوربونش بشم من 

                                

اگه خونه باشیم حتما میبرمت حموم اخه عاشق ابی و هر وقت میرم طرف حموم میگی اب بیزی بیزی

یعنی اب بازی و بازم اگه خونه باشیم از صبح تا عصر که بابای ایلیا میاد حتما میبرمت گردش اخه بابایی واست یه سه چرخه خوشگل همرنگ چشمهای نازت گرفته که بزودی عکسشو میزارم  خیلی  دوستت دارم خیلی دوستت دارم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ایلیا نفس
11 تیر 91 14:37
سلام گلم.هر وقت میام به وبت سر بزنم هر کلمه ای رو که مینویسی احساس خوبی دارم پر از عشق و حال خاصی هست.آفرین به تو مادر پر احساس امید دارم ایلیا جان قدر این همه عشق و محبتت رو بدونه.راستش من دیشب ایلیا رو بغل کرده بودم و هی میبوسیدمش و عطر بدنش رو میبوییدم.به باباش گفتم این بوی خوب که بچه ها توی تنشون هست مال چیه؟خودم میگفتم حتما بوی بهشت هستش که اینقدر با تمام بوهای دیگه که به مشامم رسیده متفاوت و خوش بو تر هستش.روزی هزار بار خدا رو شکر میکنم با این همه نشانه های زیبایش.دوستتان دارم

مرسی عزیزم که یادی از ما کردی قوربونت بشم خیلی خوشحال شدم دوستتان داریم همچنین بوس واسه خودت وپسر نازت
مامان ملیکا
20 مرداد 91 10:07
سلام عزیزم
احساست رو تحسین میکنم ،انشاالله وقتی ایلیا جون بزرگ شد قدرت رو بدونه .



مرسی عزیزم ایشالا