ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

ایلیا کاکل زری و داداشی

امان امان از دستت

سلام  بازم نصفه شبه و من بدخواب شدم فرصتو غنیمت دونستم اومدم یه چیزایی بنویسم  بسم اله... ایلیا این روزا خیلی شیطون شده دیگه اخره شیطنته اصلا اجازه نمیده یه ثانیه بشینم تا میشینم یا میاد گازم میگیره یا شیر میخوره نه اینکه بخوام بد پسرم رو بگم نه ولی احساس میکنم پسرم منو دوست نداره اخه همش منو چنگ میزنه باباش ناخناشو از ترس از ته ته گرفته  امروز هم صورتم  رو چنگ زد هم موهامو محکم کشید خیلی دلم ازش گرفت با صدای بلند زدم زیر  گریه همیشه الکی اینکارو میکردم اما ایندفعه راست راستی یه ذره با تعجب نگام کرد و با اون دستهای نازش دستهامو از صورتم کشید کنار به باباش میگفت اغلا یعنی گریه میکنه  و نشونم میداد بعد اومد د...
19 فروردين 1391

بدون عنوان

سلام صد سلام  بلاخره دیدو بازدید عیدمون هم تموم شد  من با کلی عکس اومدم عکسهای عشقم. امسال عید ما خونه بودیم من خیلی دلم میخواست سه تایی با ماشین بریم جایی ولی قسمت نشد ایشالا سال دیگه .... اگه خدا بخواد  ایلیا هر جا میرفتیم خیلی شیطونی میکرد باید اعتراف کنم پسرم خیلی شیطون شده میدونم ولی کاری از دستم برنمیاد نمیدونم به چه زبونی حالیش کنم که به همه چی دست نزنه انگاری پسر من یه خورده زیادی کنجکاوه که فکر کنم از خصوصیت پسر بچه هاست  عکسها تو ادامه مطلبه بفرمایین ... اول از همه سفره هفت سین مون  عکسهای تهران و بلاخره عمو رامین و ایلیا سوار کشتیدر پارک ن...
6 فروردين 1391

تولدمه

سلام  ما امروز خونه ایم و منتظر ه مهمونهای  عزیزمون هستیم امروز تولدمنه  کسی نمیخواد بهم تبریک بگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چشمهام به دره تا عزیزامو ببینم اگه بیان البته .... ...
4 فروردين 1391

عید نوروزه

سلام سلامی سبز  پسر گلم   من عادت دارم هر سال یه روز مونده به تحویل خاطره بنویسم تا اتفاقاتی که واسمون گذشته یادمون نره اما امسال ما نی نی وبلاگ رو داریم و من کم وبیش تو اینجا یه چیزایی ثبت کردم اونقدر عجله دارم که نمیدونم چی مینویسم اخه  اخرین قسمت نقطه سر خط رو میده میخوام برم ببینم   بعد برم حموم بعد لاک بزنم دو روزه پشت سر هم کارای عقب افتاده رو انجام میدیم اصلا وقت نداشتیم سر بخارونیم ایشالا سال 91 سال پر از نشاط سلامتی عشق و سرور برای همه پدر ومادرا ونی نیهاشون باشه همه نی نی ها سالم وسلامت زیر سایه خانوادشون در صلح و ارامش زندگی کنن از خدا میخوام بتونم تا بارامش و سلامت  پسرم رو بزرگ کنم  وازش تشکر میکن...
29 اسفند 1390

ا ی ل ی ا

سلام  عید اومد بهار اومد میرم به صحرا  ما برگشتیم هی  ما یکشنبه با خاله سیما و عمو رامین و مامان جون سوار هواپیما شدیم و رفتیم تهران چند روزی خونه یکی از اقوام بودیم خیلی خوش گذشت عمو رامین (شوهر خواهرم )خیلی مواظب ایلیا بود دستش درد نکنه همش ایلیا رو نگه داشت تا ما بریم خرید واینور و اونور ایلیا هم حسابی شیطون شده تازگیها میره بالای مبل و یا میز و میپره پایین اونجا هم که دیگه هر چی بلد بود اجرا کرد و هر چی میتونست شیطونی .تو بازار فروشنده ها با اسم صداش میکردن اخه اقا خودش میرفت تو مغازه در مغازه رو میبست میرفت اتاق پرو خلاصه همه جا سرک میکشید. راستی  بابی نتونست  همراهمون بیاد ولی برای اینکه بدقولی نکرده باش...
25 اسفند 1390

بازم اوووف شدی

سلام ناز دونه ی من پسرم این روزا سرم از بس شلوغه وقت نمیکنم به وبت سر بزنم ولی خلاصه ای از اونچه واسمون گذشت و میگذره رو مینویسم نزدیک عیده ومن مشغول خونه تکونیم  .مامان جون و خاله سیما برگشتن چند روزی همش خونه مامان من بودیم پیش خاله سیما وکلی مهمون اومد واسمون .. این روزا هر وقت بتونم سعی میکنم برم کلاس پیانو خیلی دوست دارم زود بزرگ شی تا تو رو هم باخودم ببرم  دو روز قبل هم باز دستت از ارنج در رفته بود این دفعه تقصیر ماما بود. قوربونت بشم من. منو ببخش اخه از بس ورجه وورجه میکنی و شلوغ شدی بازم با بابات بردیم پیش اون اقای دکتر که دفعه قبل رفته بودیم .تا  اقای دکتر بیاد یه نیم ساعتی طول کشید وتو تو بغل من همش گریه میکردی ...
18 اسفند 1390

زردی من از ان تو سرخی تو از ان من

واست آتیش روشن کردم که اخر زمستونه / چهار شنبه ی اخر سال قلب من آتیش بارونه   غمهاتو آتیش میزنم سرخی آتیش مال تو / چشم حسودا کور شه از عشق میون من و تو   با یاد سرخی گونه هات..   درخشش چشمات ..   سوزانندگی لبهات..   داغی عشقت   از رو آتیش میپرم   دوستت دارم آتیش پاره چهارشنبه سوری مبارک "زردی من از تو، سرخی تو از من" مراسم چهارشنبه سوری: بوته افروزی، مراسم كوزه شكنی، مراسم قاشق زنی، آش چهارشنبه سوری و....   چهارشنبه سوری   یکی از آئینهای سالانه ایرانیان چهارشنبه سوری یا به عبارتی دیگر چارشنبه سوری است. ایرانیان آخرین سه شنبه سال خورشیدی را با بر ...
12 اسفند 1390