بازم اوووف شدی
سلام ناز دونه ی من
پسرم این روزا سرم از بس شلوغه وقت نمیکنم به وبت سر بزنم ولی خلاصه ای از اونچه واسمون گذشت و میگذره رو مینویسم نزدیک عیده ومن مشغول خونه تکونیم .مامان جون و خاله سیما برگشتن چند روزی همش خونه مامان من بودیم پیش خاله سیما وکلی مهمون اومد واسمون .. این روزا هر وقت بتونم سعی میکنم برم کلاس پیانو خیلی دوست دارم زود بزرگ شی تا تو رو هم باخودم ببرم
دو روز قبل هم باز دستت از ارنج در رفته بود این دفعه تقصیر ماما بود. قوربونت بشم من. منو ببخش اخه از بس ورجه وورجه میکنی و شلوغ شدی بازم با بابات بردیم پیش اون اقای دکتر که دفعه قبل رفته بودیم .تا اقای دکتر بیاد یه نیم ساعتی طول کشید وتو تو بغل من همش گریه میکردی منم بزور جلوی خودمو گرفته بودم تا اشکهام در نیاد بلاخره تحملم تموم شد با صدای بلند شروع کردم به گریه باباتم نمیدونست کدوممون رو اروم کنه فدای مهربونیت بشم تو تا دیدی من گریه میکنم با چشمون خیست با تعجب منو نگا میکردی و یه ذره اروم شدی اما موقع انداختن دستت خیلی جیغ کشیدی الانم که یادم میافته گریم میگیره و چار ستون بدنم میلرزه الهی مامان هیچوقت غمت رو نبینم الهی تو زندگیت هیچوقت طعم تلخ درد رو نکشی نگاه معصومت همش جلوی چشممه ... مثل اینکه از من کمک میخواستی خلاصه تا ظهر فرداش درد داشتی تا اینکه بعد از ظهر بعد یه چرت نیم ساعته شاد وشنگول پا شدی و شدی همون ایلیای شیطون من
چند تا عکس هم ازت گرفتم البته با ایهان جونم که شده یه پا شیطون ماشالا انگاری مرد بزرگ رو کوچیک کرده باشن خدا حفظش کنه
(ایلیا)ببین داداش من ازت نه ماه بزرگم تو نمیتونی زور بگی اونجوری نگام نکن
(ایهان)شلوارش مثل ماله منه من هر چی میپوشم مد میشه خداااااا