مشهدی ایلیا خان
سلام سلامی یه گرمی روزای گرم تابستون
ما برگشتیم طبق معمول با تاخیر طولانی این روزااونقدر زود زود میان و میرن که اصلا وقت نمیکنم بیام پای نت هر موقع که میام تند تند به وبلاگ دوستای گلم سر میزنم و تا میخوام چیزی بنویسم میبینم ای بابا اقا ایلیا صدام میکنه یا داره شیطونی میکنه خلاصه شرمنده ام بخدا.
پسر گلم فکر کنم شیطنتت ده برابر شده یا هم صد برابر اصلا یه جا بند نیستی همش میخوای به همه چی کنجکاوی کنی و بیخیال مامان شی و هر جا دوست داری تنها بری؟؟؟ تقریبا یه ماه پیش اقا ایلیا همراه مامان وبابا راهی مشهد مقدس شد و ایلیای ماهم مشهدی شد خیلی سفر خوبی بود واقعا یه اب و هوای جدید تو روحیمون خیلی موثر بود خیلی هم بهمون خوش گذشت من خیلی از شهر مشهد مقدس و مردمش خوشم میاد خیلی خونگرمن. به اقا ایلیا اونقدر خوش گذشته بود که با اینکه یه ماهی میشه اومدیم گاها میگه ماما بریم اطاق (هتل) بریم مشهد
این روزاهم اقا ایلیا صبح که از خواب پا میشه میره خونه مامان جون تا شب و شب خسته و خواب الود برمیگرده خونه البته باز هم با اخم وگریه که نریم اخه ایلیا عادتشه هر جا میریم دوست داره بمونه اونجا قبلنا بدون منم میموند اما الان اصرار میکنه منم بمونم منم از این اخلاقش کلافه شدم نمیدونم چکار کنم وقتی میبرمش پارک دست منو ول میکنه و میدوه انگار نه انگار هر چقدر باهاش صحبت میکنم گوش نمیده فکر میکنه همه مردم شهر دوستمونن تو پاساژا میره تو مغازه ها و وسایل رو قیمت میکنه تا من بهش برسم میبینم خودشو تو دل فروشنده جا کرده و داره با اقا یا خانم فروشنده گل میگه و گل میشنوه دیشب خاله جونم دعوتمون کرده بود پارک باور کنین وقتی اومدیم خونه من انگار از دو ماراتن برگشته بودم دیگه حساب کنین ...
الان اقا ایلیا داره با ای پد من بازی میکنه من با کامپیوترم بابا جونشم با کامپیوتر خودش مشغوله تلوزیونم داره واسه خودش نشون میده خلاصه یه خانواده الکترونیکی شدیم رفت پی کارش
بازم از بابت عکس کم اوردم اخه ایلیا تا دوربین میبینه فرار میکنه و میخواد دنبالش کنم فکر میکنه اینم یه بازیه یه بار گفتم وایستا پیش گلها عکس بگیرم رفت ایستاد این جا پیش موتورررررررررررررررررر
فعلا شب خوش