ایلیا کاکل زری و داداشی

  وورجک من قوربون شیطنتات بشه ماما دوستت دارم به اندازه تمام دنیا خودت رو اینقدر واسم لوس نکن میگیرم میخورمت از من گفتن ...

من دارم درس میخونم ولی بیشتر حواسم پیشه گلمه حتی وقتی ورقه امتحانم جلوی چشممه یه لحظه اون چهره ی نازگلم  از یادم نمیره این چه عشقیه کاش امتحانام زود تموم شم تا بتونم کل روزم رو با تو بگذرونم وای صبح زود بلند شدن چه حالی داره وقتی میبینی ادمها با یه انرژی زیاد دارن میرن سر کارشون بچه ها میرن مدرسه ادم خواب یادش میره تو دلم واسه کسایی که سر کار میرن غبطه خوردم کاش منم یه روزی کار کنم ولی چیکاررررررررررررر ...

اونقدر خوشحالم خدایا شکرت بابت همه چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ادم وقتی کنار خانوادشه زمان چه قدر زود میگذره امروز روز خوبی بود خدایا شکرت که همه اعضای خانواده صحیح وسالم کنار هم هستیم ...

استجابت دعا یک کشتی در یک سفر دریایی در میان طوفان در دریا شکست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات یابند و شنا کنان خود را به جزیره کوچکی برسانند. دو نجات یافته هیچ چاره‌ای به جز دعا کردن و کمک خواستن از خدا نداشتند. چون هر کدامشان ادعا می کردند که به خدا نزدیک‌ترند و خدا دعایشان را زودتر استجابت می کند، تصمیم گرفتند که جزیره را به دو قسمت تقسیم کنند و هر کدام در قسمت متعلق به خودش دست به دعا بردارد تا ببینند کدام زودتر به خواسته‌هایش می رسد.....   استجابت دعا یک کشتی در یک سفر دریایی در میان طوفان در دریا شکست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات یابند و شنا کنان خود را به جزیره کوچکی برسانند. دو ن...

                بر روی کاغذ سفید با قلب ی از محبت سرشار خواستم واژه ای بنویسم که بماند در ذهنت یادگار هرچه فکر کردم چه باید نوشت و این ورق راکرد سیاه واژه ای به ذهنم خطور نکرد جز اینکه دوستت دارم بسیار دلم به دلت گره خورده که نمی توان کردش باز گره اش را با مهربانی کردی کور ای سالار   ...

من از این میترسم که بزرگ شی و مثل الان نتونم هزار بار بوست بکنم من از این میترسم که  بزرگ شی بوی تو رو نتونم دوباره احساس بکنم من از این میترسم که دیگه مثل الانت به من وابسته نشی ولی از یه طرف دیگه ارزومه ببینم بزرگ شدی ارزومه ببینم خیلی محترم شدی ارزومه ببینم مرد شدی ..........ارزومه ببینم پدر شدی عزیزم تو همه مراحل زندگیت که باشی من با تمام وجود دوستت دارمو خواهم داشت تو دلیل بودنمی بهتر بگم دلیل محکم بودنمی ... ...

سلام عشق مامی الان یه چند وقتیه میخوام واست بنویسم باور کن وقت نمیشه انگاری زمان رو جادو کردن خیلی تند سپری میشه دلم برای نوزادییات تنگ شده مامانم یه اشتباهی کردم اعصابم خرابه همه فیلم ها وعکس نوزادیاتو پاک کردم نمیدونم چرا همه عکسای منو باباتم پاک شده البته کم وبیش هست اما فیلمها اکثرا پاک شده الانم میخوام جبران کنم تند تند ازت عکس میگیرم ولی ایندفعه هم تو خوشت نمیاد تا دوربینو میبینی پا میذاری به فرار   حالا دیگه خوبه خوب راه میری حتی میدوی امروز از لابلای موهای من گیره هارو در اووردی و زدی سر خودت منم کمکت کردم این عکسا از اب در اومد دور از چشم بابات .... امیدوارم سال 2012 سال خوبی باشه بلاخره 2012 هم اومد...

شیطنتهای جدید اقاایلیا               عزیزم تازگیها یادگرفتی میری ذغالهای شومینه رو برمیداری میخوری وقتی میبینی خوشمزه نیست میندازی رو سر من... بابات دعوات میکنه بازم بدتر تکرار میکنی هر جا تلوزیون میبینی بغیراز خونمون میری ومحکم با دستای چاقالوت میکوبی بهش بعد برمیگردی من رونگا  میکنی ببینی چیکار میکنم من عادت دارم هر وقت درس میخونم مداد یا خودکار دستم باشه جنابعالی اجازه نمیدی همش ماله خودته مگه من میتونم دستم بگیرم.  منم از ترست همشون رو قایم کردم  با مصیبت درس میخونم یادت باشه وای از ماوس بیچاره که نمیگم چون واقعا دلم...

 نامه شگفت انگیزی که باید دوبار خواند ؟؟؟ داستان کوتاهی که پیش روی شماست یک قصه جادویی است که حتما باید دو بار خوانده شود! به شما اطمینان میدهم هیچ خواننده ای نمیتواند با یک بار خواندن آن را رها کند! این نامه تاجری به نام پائولو به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری میرود و در آنجا اتفاقاتی برایش می افتد که مجبور میشود نامه ای برای همسرش بنویسد به شرح ذیل … جولیای عزیزم سلام … بهترین آرزوها را برایت دارم همسر همربانم. همانطور که پیش بینی می کردی سفر خوبی داشتم. در رم دوستان فراوانی یافتم که با آنها می شد مخاطرات گوناگون مسافرت و به علاوه رنج دوری از تو را تحمل کرد. در این بین طولانی بودن مسیر و کهنگی ...