ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

ایلیا کاکل زری و داداشی

سفر 3 روزه

1391/2/9 22:43
نویسنده : مامان ایلیا
968 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ما برگشتیم ....

سلام ما برگشتیم اخه سه روز تعطیلی رو رفته بودیم شمال خیلی بهمون خوش گذشت ؟؟؟موقع رفتن ایلیا اصلا اذیت نکرد و حسابی اقا شده بودو تو صندل خودش نشسته بود وقتی هم خسته میشد کمرشو باز میکردم و پشت ماشین بازی میکرد و جاش خیلی راحت بود. صبح 9 راه افتادیم 4 استارا بودیم نزدیکهای اردبیل واسه ناهار پیاده شدیم جاتون خالی یه غذای خوشمزه به اسم باستیرما خوردیم خیلی خوشمزه بود. استارا شهر خیلی زیباییه من چند دست لباس راحتی واسه خودم و ایلیا گرفتم کنار دریا هم رفتیم ایلیا خیلی ذوق میکرد وقتی بیرون میبردیمش و نمیخواست برگردیم هتل . فرداش رفتیم بندر انزلی و رشت ناهار رو تو رشت خوردیم وعصر بعداز استراحت کوتاه برگشتیم هتل ودیروز هم صبح راه افتادیم به طرف ارومیه وجدانا هیچ کجای دنیا شهر و خونه ادم نمیشه من حسابی دلم واسه خونه تنگ شده بود توی راه ایلیا ودمار از روزگارمون در اوورد از بس جیغ کشید گریه کرد بیتابی کرد تا ارومیه همش گریه میکرد راه 6 ساعته رو همش 1 ساعت اونم بزور خوابید اونقدر گریه کرد تا منم به گریه انداخت اخه من اصلا تحمل گریه بچه رو ندارم از تبریز به این ور دوتایی گریه میکردیم بعد ایلیا اروم شد و هی به باباش منو نشون میداد و میگفت اغلیر اغلیر اغلیر باباشم میگفت بوسش کن خوب میشه خلاصه ایلیا تا اینجا یا بوسم میکرد یاهم از سرم میرفت بالا و موهامو میکشید بعد نازم میکرد طوریکه وقتی رسیدیم خونه ومن تو اینه خودمودیدم وحشت زده شدم من دیگه توبه کردم با ایلیای ریزه میزه برم سفر  همیشه میگم اما .....

حالا عکسها

ژست جدیده ایلیا خان

قوربون دماغت بشم که اینهمه حساسه وزودی قرمز میشه

بچم نور اذیتش میکنه نمیتونه دوربینو نگا کنه 

مامان و ایلیا 

بابا و ایلیا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

نگین مامان رادین
10 اردیبهشت 91 0:40
سلامعزیزم همیشه به سفر و خوشی گلم رمز می خوام


سلام مرسی خصوصیاتو چک کن
مامان حنان
10 اردیبهشت 91 17:28
سلام زندایی نمیخوای ما عکسای سفرتون رو ببینیم ؟اگه ممکنه رمزو برای ما هم بدید ممنون میشیم


سلام عزیزم چرا نمیخوام حتما خصوصیاتو ببین
نوشین مامان ایلیا
11 اردیبهشت 91 14:44
سلام پس من چی؟منم می خوام ببینم


اخه ادرس وبلاگت رو نذاشتی گلم بیام به دیدنتون و رمز بدم ؟؟؟
نوشین مامان ایلیا
12 اردیبهشت 91 13:16
چند بار به وبلاگم اومدین من فکر کردم آدرسم رو دارین. راستی من لینکتون کردم.آدرسم RESPINA_N3000هست


سلام عزیزم منم لینکت کردم خیلی مهربونی مرسی..


مامان حنان
12 اردیبهشت 91 16:52
سلام عزیزم با زحمتای ما .حالتون خوبه؟ایلیای عمه جگر من خوبه؟
مامانی عزیز نمیخوای عمو فیروز رو از وبلاگ برداری؟؟؟؟؟


سلام خواهش میکنم عزیزم چه زحمتی ..ایلیام خوبه مرسی حنان خوبه ؟؟؟برداشتم اصلا وقت نمیکردم
مامان سمانه
17 اردیبهشت 91 7:26
همیشه به تفریح و گردش
الهی گل پسر فکر کنم اونم دلتنگ خونه شده که اینقدر بی تابی میکرده نازی


سلام اره فکر کنم مرسی از اینکه بهمون سر زدی
نوشین مامان ایلیا
17 اردیبهشت 91 11:11
چه عکسای خوشکلی .منم همیشه میگم دیگه هیچ جا نمیرم تو خونه هم حوصله مون سر میره پس چی کار کنیم؟[h


اره والا. حالا من موندم اگه بچه دوم بیاد چی میشه وای زندانی تا چند سال ....
نگین مامان رادین
17 اردیبهشت 91 15:27
ای نامرد می دونی ایلیا برا چی گریه می کرد چون می خواست بیاد خونه ما ،یکی طلبت ،می یایی و از تبریز رد میشید ولی افتخار نمی دید بایید خونه ما نمی گی دلمون برا کاکل زری و خودتون لک زده . دستم بهت نرسه وگرنه انقدر می بوسمتون که خسته بشین حتی اگه ایلیا بهم چک بزنه یا رومیزی رو از دور پرت کنه روم.

مرسی خاله عزیزم ایندفعه قول میدم حتما بیام تبریز دیدنتون و باهم بریم خرید بارادینم حسابی خوش بگذرونیم
متین مامی ایلیا
17 اردیبهشت 91 16:22
ای جونم عزیزم میبینم که به دیار ما سفر کردی من عاشق رشتم واقعا هیچ جا شهره ادم نمیشه
راستی ایلیا خیلی شبیه خودتونه خییییییییییییییییییلیییییییییییی
بببخشید این جریان رمز چیه من مطلب رمز دار ندیدم


اره شمال خیلی قشنگه و اب وهواش با من خیلی سازگاره اخه من عاشق بارونم اره همه میگن شکل خودمه مرسی قوربونت در مورد مطلب رمز دار اولش فکر کردم چون عکس منم هست رمزدار کنم بعدش بی خیال شدم
متین مامی ایلیا
20 اردیبهشت 91 3:00
واااااااااااااااااااااااای ایلیا و رادین با هم نسبت دارن؟ چه جالب، شبیه همم هستنا


سلام اره عزیزم من و مامان رادین جون دختر عمو هستیم رادین خوشگله و ایلیا مثل برادرن خیلی شبیهن