ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

ایلیا کاکل زری و داداشی

خسته ام

1390/11/9 21:50
نویسنده : مامان ایلیا
325 بازدید
اشتراک گذاری
سلام گل پسرم اين روزا حسابي شيطون شدي نميذاري مامان يه دقيقه أروم بشينم و يه نفس راحت بكشم باور كن كارم شده تميز كردن خونه تا يه جايي رو مرتب ميكنم ميبينم اقا يه خرابكاري ديگه كردي مثل ديوونه ها از اين اتاق ميرم اونيكي اين كمد رو مرتب ميكنم ميام سراغ اونيكي كاغذ دستماليها رو خرد ميكني ميريزي زمين رخت چركهارو مياري وسط هال تمام كشوهامو ميريزي زمين خسته شدم الان كه اين مطلب رو مينويسم تا حالا پنج بار بلند شدم اومدم دنبالت اخه ميري بالاي ميز ميخواي همه چي رو بريزي زمين خودمم بالاي مبل مينويسم اخه اگه دستت به من برسه نميزاري كه عصري تا بابات اومد منم حاضر شدم و تو رو سپردم دستش رفتم بيرون راستش فرار كردم از دست تو ناز دونه اخه دلم يه ذره گرفته بود رفتم نفسي تأزه كنم و انرژي بگيرم خدايا كمكم كن
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)