23 روز مانده
سلام پسرکم عزیز دل مامان به اواخر بارداری مامان نزدیک شدیم و لحظه دیدارمون با یه موجود نازنین و یه داداش ناز نزدیک شد
گل مامان شرمنده که خیلی کم وقت میکنم بیام پای وبت چون اکثرا خونه مادرمم و وقتی خونه اییم همش دنبال کارای عقب افتاده ام .این روزا حسابی ورم کردم هرکسی میبینتم میگه واییییییییییی چه عوض شدی اخه با اینکه نمک نمیخورم اما حسابی ورم کردم و خوشگل شدم ؟؟؟واسه همین خجالت میکشم جایی برم. بارداری اخراش واقعا سخته نه خواب راحتی داری نه میتونی بشینی خلاصه خیلی سخته واسه من که هر روز یک سال میگذره البته وجود ناز پسرم باعث میشه تحملم بیشتر شه اخه عسلم هر روز میای منو میبوسی و میگی مامان تولده دانیال واسش کادو درست کردم یا میگی مامان داداشم کی میاد دیگه شکمت خیلی بزرگ شده .قوربونت بشم قوربون اون دل مهربونت بشم ایشالا دوتا داداش گل باهم خیلی خوب کنار میاین و من کنار سه مرد مهربون تمام خستگیام از تنم میره ایشالا ....
عشق مامان دوست داشتن تو با تمام وجود از همه لذت های دنیا شیرینتره خیلی خیلی دوستت دارم و هر روز علاقه ام بهت بیشتر میشه بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس