ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

ایلیا کاکل زری و داداشی

دوستت دارم خیلی زیاد

سلام عسلکم قوربون اون چشمهای خوشگلت بشم که وقتی نگام میکنی دلم میلرزه واسه بوسیدنت نمیدونم چرا این روزا علاقه م بهت هزار برابر شده یا اینکه از اول اینهمه دوستت داشتم همش میخوام بغلت کنم و ببوسمت تو هم لباتو غنچه کنی یه چیزی از خودت بگی . خیلی ببخشید که دیر دیر میام  اخه اصلا وقت ندارم این هفته ای که گذشت از تهران مهمون داشتیم خیلی بهمون خوش گذشت حیف که خاله فرشته اینا زودی رفتن تازه بهشون عادت کرده بودیم  از کارای عشقم که بگم چند روز پیش با بابا رفتیم باغ برای شستن فرش هر سه تا دست بکار شدیم تو که شیلنگ اب رو به ما نمیدادی همه جاتم خیس اب شده بود عینه یه جوجه ناز خیس خورده بعد باد شدیدی اومد من با تو رفتیم داخل خونه یه چایی گذاشت...
6 شهريور 1391

روز زمین لرزه غم

قسمتی از تنم وطنم امروز لرزید قسمتی از دلم ایرانم امروز مرد اذرم به خون نشست اذرم به خون تپید سلام دیروز حدودای 4.30 زلزله ی مهیبی اومد من  تازه نشسته بودم پشت کامپیوتر داشتم عکسهای ایلیا رو میریختم تو کامپیوترم ایلیا خان هم خواب بود یه دفعه احساس کردم خونه داره تکون میخوره وای چه صدای وحشتناکی داشت بلند میگفتم یا امام زمان خیلی هم طول کشید تموم نمیشد ایلیا رو بغل کرده بودم هاج و واج نمیدونستم چیکار کنم دستام اونقدر میلرزید نمیتونستم کلید در رو پیدا کنم مانتو بپوشم روسری سر کنم ایلیا هم از همه چی بیخبر تو بغلم با کنجکاوی نگا میکرد همون لحظه بابی سر رسید و رفتیم بیرون همش تو دلم خدا خدا میکردم هیچکی اسیب ندیده باشه اخه ادم تا ت...
22 مرداد 1391

من دیگه بزرگ شدم

سلام الان که دارم مینویسم ایلیا تو خوابه نازه منم یه چرت خوابیدم بعدش خوابم نیومد گفتم بهتره بیام از عروسکم بنویسم که بعدا ببینه تو 20 ماهگیش چه ووروجکی بوده   قوربونت بشم من  اول از همه بگم خیلی بهم وابسته شدی هر جا بریم زیر چشمی منو میپای که  جایی نرم  تا جیش میکنی میدوی میای بغل من و میگی جیش البته صبحها میبرمت حموم و خودت جیش میکنی. خوشگل من پارچ اب رو میدم دستت میری به گلدونمون اب میدی میگم تلوزیون رو خاموش کن کولر رو  در رو باز کن الو رو بیار جارو بکش همه رو انجام میدی موقعیکه یه بچه ی دیگه میبینی اولش ماچش میکنی بعداز یکی دو ساعت بغل کردنات تبدیل  میشه به محکم گرفتن بچه و کشیدن موهاش صبح که از خواب پا...
9 مرداد 1391

بدون عنوان

سلام من اومدم هر چی فکر کردم عنوان مطلب چی باشه فکرم جایی نرسید ببخشید که دیر دیر میام اخه از موقعیکه  سفره نذری بر پا شد تا به امروز من کامپیوترمو باز نکرده بودم وهمین طوری تو کیفش مونده بود قوربون ایلیای نازم بشم که روز بروز شیریینتر و باهوش تر میشه یواش یواش جمله میگه بابا گتی یعنی بابارفت جملات دو کلمه ای و خیلی زود همه چی رو یاد میگیره و جونم براتون بگه سفره ابوالفضل با خوشی خوبی ادا شد خدا رو شکر ایشالا که قبول حضرت حق بوده باشه من عکسی از سفره نگرفتم اخه از شما چه پنهون موقعیکه برای خرید وسایل رفته بودم همش تو این فکر بودم که همه چی عالی باشه و لایق حضرت ابوالفضل تا وقتیکه اقای فروشنده من رو به خودم اورد و گفت خانم اینهمه تجملات...
29 تير 1391

بدون عنوان

سلام من اومدم هر چی فکر کردم عنوان مطلب چی باشه فکرم جایی نرسید ببخشید که دیر دیر میام اخه از موقعیکه  سفره نذری بر پا شد تا به امروز من کامپیوترمو باز نکرده بودم وهمین طوری تو کیفش مونده بود قوربون ایلیای نازم بشم که روز بروز شیریینتر و باهوش تر میشه یواش یواش جمله میگه بابا گتی یعنی بابارفت جملات دو کلمه ای و خیلی زود همه چی رو یاد میگیره و جونم براتون بگه سفره ابوالفضل با خوشی خوبی ادا شد خدا رو شکر ایشالا که قبول حضرت حق بوده باشه من عکسی از سفره نگرفتم اخه از شما چه پنهون موقعیکه برای خرید وسایل رفته بودم همش تو این فکر بودم که همه چی عالی باشه و لایق حضرت ابوالفضل تا وقتیکه اقای فروشنده من رو به خودم اورد و گفت خانم اینهمه تجملات...
29 تير 1391

فرشته ناز کوچولو

سلام  اگه خدا بخواد 5 شنبه نذری داریم سفره ابوالفضل خدا قبول کنه خیلی استرس دارم هنوز هیچ کاری نکردم  کار خاصیم ندارم اخه غذا قراره  از بیرون بیاد زرد شله رو زندایی مژگان درست میکنه دلمه رو مامانم و پاک کردن سبزی هم بر عهده مادر شوهرمه سیماهم قراره نون سنگک بخره منم سفره رو میچینم و خونه رو تمیز میکنم همین ..خلاصه تا 5 شنبه من سکته نکنم خوبه ...و اما اینم عکس ملکه عذاب من که دیروز و دیشب خیلی اذیتم کرد طوریکه امروز عروسی دعوتم ولی از ترس ایلیا جرات نمیکنم برم در ضمن ایلیا موهاش خیلی نامرتب شده همه میگن کچلش کنیم تا ضخیمتر دربیاد اما من رضایت نمیدم موندم چیکار کنم    سه چرخه ایی که بابایی (بابای من ) خریده د...
13 تير 1391

تو نباشی نفسم میگیره

سلام  مهربونم عشقم عزیز دلم هر وقت ازت دورم تازه میفهمم چقدر بهت وابسته شدم همه چیزم بوی تو رو داره تک تک سلولهام تو رومیخوان                             دیروز واسه 2  ساعت گذاشتمت پیش مامان جون اومدم خونه تا یه نفسی تازه کنم و یک کمی پیانو کار کنم اخه از وقتی که تو وارد زندگیم شدی باهم پای پیانو میشینیم و باهم بلند میشیم تازه اگه شانس بیارم وتو نت هارو پاره نکنی.. نیم ساعتی از اومدنم نگذشته بود ناخوداگاه دیدم خونه مامانم رو گرفتم مامانم تعجب کرد وگفت دختر هنوز نیم ساعت نشده اووردیش موندم چی بگم گفتم ترسیدم اذیت کنه خلاصه اون روزایی که حتی نیم ساعتم...
8 تير 1391

مختلف

اقا ایلیای ناز در باغ زیبای ابا مادر بزرگ بابک                                                                          عکسها توسط عمو شاهین گرفته شده اخه مامانی خیلی تنبل شده واسه عکاسی  سلام  عشق  من مهمونیها و عروسیها بلاخره ب...
4 تير 1391